آویز حلق، رسوای خلق

متن کامل سرمقاله شماره دوم

حسن اسدی زیدآبادی

جایی بیرون از سیطره حکومت، جایی فارغ از مداخلات اطرافیان و جامعه، جایی امن فقط برای تو، رازهایت و آنها که میخواهی این جا را با آنها شریک شوی. حتماً میگویید از «ناکجاآباد» سخن میگویم؛ اما نه! چنین جایی واقعاً هست. و نه تنها چنین جایی هست بلکه شما نسبت به آن حق دارید، حقی که هیچ تکلیفی هم دربرابرش ندارید. میخواهم از «حریم خصوصی» بگویم؛ اما تردیدی ندارم هرکدام از شما که این یادداشت را میخوانید نه فقط این واژه به گوشتان خورده بلکه تا حد زیادی از معنا و مفهوم آن باخبرید، در موردش مطالعه کردهاید و یا شاید یکی از دغدغههای شخصی و یا حتی اجتماعیتان بوده که حتی برای پاسداری از آن هزینههای مختلفی هم پرداخت کردهاید. همینمقدار که عرض شد نشان میدهد که جمعوجور کردن مجلهای با این موضوع محوری که حرف جدیدی هم داشته باشد و تا حد ممکن (باتوجه به قیمت کاغذ و چاپ) جامع باشد، چقدر سهل و ممتنع است. با این حساب بیشتر کار من به عنوان سردبیر در این شماره کنار هم گذاشتن تکههایی از پازل بوده تا بتوان تصویری که هرکدام ما در ذهنمان از حریم خصوصی و حوزه شخصی داریم را در پایان مطالعه این شماره فصل حق ملت بزرگتر و گستردهتر کرد؛ کاری که بدون تلاش همکاران تحریریه و نویسندگان محترم و فرهیختهای که ما را یاری دادند، صدالبته میسر نبود.

در روزگار سختی که میگذرانیم و هر روز ضربتی از خودی و بیگانه در عالم واقع و مجاز جان، جیب و کاسه صبر و تحمل ما را مینوازد خیلی طبیعی است که هر چه فریاد داریم بر سر ناکارآمدی دولت و تحریم ظالمانه بزنیم. این وضعیت شاید فایده چندانی هم نداشته باشد اما یک نتیجه حتماً دارد و آن غفلت از خودمان درپی توجه بیش از حد به ساختارهای قدرتی است که فعلاً کارشان با زندگی و امیدهای مردم بیش از هرچیز به دستگاه آبپرتقالگیری میماند. اما شاید در میانه این هیاهو باید کمی عقبتر بیاییم و فکری هم به حال حریم خصوصی خودمان بکنیم. حریمی که چو پردهدار میزند همه را، احتمالاً بیش از هر زمان دیگری در معرض تعدی و تجاوز است. مسئله البته اختصاص به ایران هم ندارد اما نکته اینجاست که تمرکز بسیاری از ما بر آنچه در حوزه عمومی میگذرد سبب شده تا در دفاع از مرز بسیار مهم  میان حوزه شخصی و حوزه عمومی سهل انگاری کنیم. میپرسید این مرز دفاع لازم دارد؟ بله حتماً دفاع لازم دارد. این مرزی است که حفاظت از آن صیانت از انسان بودنِ انسان است. مرزی که اگر کمرنگ شود و محل عبور و مرور این و آن قرار گیرد دیگر چیز زیادی از هویت ما به عنوان فردِ بشریِ صاحب کرامت ذاتی باقی نماند. احتمالاً اگر بسیاری از ما و اطرافیان ما دستکم همین یک حقِ بشری را در روابط اجتماعیمان جدی میگرفتیم و تلاش میکردیم تا نظم اجتماعی و قانون را نیز در جهت احترام به حریم انسانها با خود همداستان و اصلاح کنیم، بخش قابل توجهی از مشکلات و سرخوردگیهای امروز گریبانگیرمان نبود. بنابراین یک فعالیت مدنی  (یا مبارزه یا هرچیز دیگری که میگویید) مهم این است که با ایستادن بر مرزهای حریم خصوصی و پررنگ کردن خطوط کمرنگشده آن و شناسایی مرزهایی که تاکنون آگاهی از آن نداشتهایم، قدرت را تربیت کنیم. به نظر صاحب این قلم که معتقد است حکمرانی حکومت حاصل اراده، رضایت و توافق شهروندان است و لذا زاده و مخلوق همین اجتماع انسانی است، تربیت هر حکومتی توسط شهروندانش ضرورت حیاتی دارد. ما به عنوان اعضای جامعه اولین درسی که به حکومت باید بدهیم این است که حد خود را بشناسد. باید به او یاد بدهیم که این اوست که باید پا را از گلیمش فراتر نگذارد نه ما. همگان میدانند که تمایل ذاتی و به نوعی غریزه قدرت سیاسی مستقر تسلط همه جانبه به تمامی شئون حیات است و اگر حکومت بلد نباشد و یا نیاموخته باشد که شئون زندگی اجتماعی چیست و کدام مسائل به حوزه خصوصی آدمها مربوط میشود، آشوبی (هرچند بی سروصدا) پدید میآید که درنهایت هیچ حق بشری محقق نمیشود و هیچ ارزش دموکراتیکی باقی نمیماند، چراکه نقض حریم خصوصی انسان آشکارا نقض کرامت اوست. نمیدانم اما شاید اگر در همین چند دهه اخیر به جای آن همه تاکید نظری و عملی بر ایده تقویت «جامعه مدنی» و سپهر عمومی، برای دستیافتن به وضعیتی که متضمن رعایت آزادیهای اساسی و حقوق بشر باشد، سنگرهایمان را در مرزهای حریم خصوصی بنا کرده و از آن موضع دفاع میکردیم، هم همرزمان بسیار بیشتری در راه «تربیت قدرت» داشتیم و هم نتایج بهتری اینک حاصل شده بود.

اما گذشته از تاکید بر اهمیت آن خط و مرز بسیار حیاتی پیشروی دولت که فضای درون آن مرزها حوزه خصوصی ما را مشخص میکند واقعیت این است که امروزه در روابط و مناسبات مدنی نیز این مرزها بسیار آسیب دیدهاند. پزشکی که بیمارانش را دوتا دوتا به محل معاینه فرامیخواند و به بدن آنها احترام نمیگذارد؛ کارفرمایی که بالای سر کارگران خود دوربین می گذارد یا در مورد مسائل خانوادگی آنها تعیین تکلیف میکند؛ کارمند ادارهای که فرمهای اداری را مملو از پرسشهایی مرتبط با اطلاعات شخصی و غیرضروری مراجعان میکند؛ ماموری که اگر کسی متهمش باشد دیگر از محتویات تلفن همراه او گرفته تا وسایل اتاق خوابش را اموال عمومی فرض میکند؛ مردی که با گشادنشستن در تاکسی و مترو زنی را آزار میدهد یا آن مرد دیگری که چنان به زنی خیره میشود که انگار نه انگار آن زن یک انسان است و نه مجسمهای در میدان شهر برای بازدید عمومی؛ رقیب سیاسی و انتخاباتی که با روکردن چند عکس خصوصی از رقیبش تمام تلاش خود را برای نابودی حیثیت او به کار میبندد؛ اینها و خیلی بیشتر از اینها نمونههای ساده و دمدستی است که ما مردم خودمان با خودمان میکنیم. و به راستی وقتی ما با یکدیگر چنین میکنیم چه انتظاری از دستگاه عریض و طویل دولت و حکومت داریم تا مرز و حد خود را بشناسد؟ بخش مهمی از آنچه حکومت مینامیم همین اجزا و نیروی انسانی اوست. بسیاری تجربه کردهاند که مثلاً در دو پرونده قضایی مشابه چگونه دریکی ضابط یا قاضی خود را مطلق العنان میداند تا از فلان متهم جرمی مالی در مورد روابط جنسیاش نیز سوال و جواب کند اما در پرونده دیگر ضابطی با در دست داشتن حکم تفتیش تمامی منزل فرق اتاق خواب با آشپزخانه را میفهمد. و هم از این روست که به نظرم حق حریم خصوصی بیش از هر حق بشری دیگری نیازمند فرهنگسازی است و وضعیت آن امری بسیار تنیده در فرهنگ جامعه است.

و کلام آخر اینکه حق به حریم خصوصی، حق به خلوت، حق به تنهایی و … مفاهیم و پدیدههای لوکسی نیستند که حالا اگر بودند بهتر اگر هم نبودند کسی از فقدانشان نمرده باشد. باور کنیم این حق حقی حیاتی است. نه فقط بر کیفیت حیات و زیست یک انسان تاثیر میگذارد بلکه گاه مستقیماً حیات شخصی را متاثر میسازد. در قصه غمنومه فریدون (اثر پیمان قدیمی و استاد حسین علیزاده) در مقطعی از داستان مزدوران حاکم زورگو که فریدون را تنها به جرم خنده و شادی زیر اخیه کشیدهاند وقتی از توبه او ناامید میشوند درپی تعیین تکلیف و حکمی نهایی به سراغ حاکم یعنی «آمیزقشمشم» میروند. او که دلی پر از کینه و نفرت نسبت به فریدون دارد، با شنیدن مقاومت او حکم مجازات دو بخشی خود را اینگونه صادر میکند: «آویز حلقش بکنید، رسوای خلقش بکنید».

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.